مطلبی در مورد 1خاطره معلم ادبيات

مطلبی در مورد 1خاطره معلم ادبيات

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل :  .doc ( قابل ويرايش و آماده پرينت ) تعداد صفحه : 4 صفحه  قسمتی از متن .doc :    در مهرماه سال 1385 با بازگشايي مدارس در يكي از روستاهاي شهرستان خمين مشغول به خدمت شدم. بعد از آشنايي با دانش آموزان و معرفي خودم به عنوان دبير ادبيات فارسي و با ذكر و ياد خداوند عزوجل در آن مدرسه شروع به تدريس نمودم. در اولين جلسه ي درس انشاء، اصول انشاء نويسي را براي دانش آموزان كلاس سوم راهنمايي بيان كردم و به آنها تاكيد نمودم كه اگر بخواهند انشاي خوبي بنويسند و نويسنده ي خوبي بشوند حتما بايد اين نكات را به خاطر بسپارند و به كار ببرند. بعد از گذشت چند روزي، با دانش آموزان كلاس سوم درس انشاء داشتم، و از چند تن از دانش آموزان براي قرائت انشاء دعوت نمودم نام يكي از شاگردانم را خواندم. با اكراه پاي تابلو آمد. ديدم ساكت مانده، گفتم انشايت را بخوان. كمي مكث كرد و جلو آمد و با گرفتگي زبان(لكنت زبان) گفت آقا مي شود خودتان انشاي مرا بخوانيد. من زبانم مي گيرد و بچه ها مسخره ام مي كنند و در سالهاي قبل هم معلمها انشاي م …

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *