ادبیات داستانی
ســرآغــــاز روي آوري به ادبيات جديد، به تقريب جديد از اوايل مشروطيت در ايران آغاز شده است ، با كتابهايي نظير«سياحت نامه ابراهيم بيك» زينالعابدين مراغهاي و«مسالك المُحسنين» ميرزا عبدالرحيم طالبوف كه در واقع داستان به صورت معمول و شناخته شده امروز نبود بلكه داستان-مقاله يا مقالهاي رمانگونه بود كه به قصد انتقاد از اوضاع اداري و اجتماعي و سياسي و اقتصادي روزگار نوشته شده بود. خواندن داستان ها ورمان ها ي ترجمه شده وپر ماجراي چون «كنت مونت كريستيو» و«بوسه عذرا» و «ژيل بلاس» و نظاير آنها ذهن خوانندگان ايراني را به نوعي از هنر داستان نويسي غرب آشنا كرد . پيش از آن ، مردم با قصه خواني خوگرفته بودند و قصههايي نظير «رستم نامه» و«اسكندر نامة هفت جلدي» و «حسين كرد شبستري» و «امير ارسلان» را ميخواندند . اين نوع قصههاي عاميانه به ظاهر هدفي جز سرگرمي و مشغول ساختن شنوندگان خود نداشتند اما در واقع براي ستايش خوبيها و جوانمرديها …